ღ♥ღتو نوبرانه ی یک عمر انتظار منیღ♥ღ
تنها برای تو
تو ي بلاتكليفي بزرگ گير كرديم هردومون قرار بود بزنگن قرار بود اينروزا من سرخوش اين باشم ك داريم زود زود بهم ميرسيم اما... مامانش ي دختر ديگه ب يزدان معرفي كرده يزدانم باقهر رفته تهران ميدونم ك چقد توفشاره دعوامون ميشه باهم بحث ميكنيم خيلي بده البته هردومون جونمون واس هم درميره بخدا هنوز كار يزدانم مشخص نيست خيلي اينروزا ازخيلي چيزا ميترسم ي ترسايي ك نميتونم ب هيشكي بگم حتي وقتي جلوي بقيه ميخندمم ناراحتم ي وقتايي يهو عصباني ميشم هركي باهم حرف ميزنه ميگم دس از سرم برداريد ي وقتايي ك بامهربوني با بقيه حرف ميزنم بغضم ميتركه ناراحتم عصبانيم هزار سوال درمورد پيش امدهاي بين خونواده يزدان مياد توسرم اما وقتي دارم بايزدان حرف ميزنم همش يادم ميره.... اين چن روز واقعا نااميد شده بودم اما حالا اميدوارترم اين چن سال ماسختياي زيادي رو پشت سرگذاشتيم ايناهم ميگذره دعا كنيد بشه امشب تاساعت 2..3بايزدان بحرفيم امروز نسبت ب روزاي قبل حال هردومون بهتره خدايا شكرت خداياممنونم براي ما دعا كنيد...
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:فداي تو بشم
پاسخ:ممنون از تمامي دلگرميات
هميشه تودعاهام هستيد...
miss-A |